اخ جون خونمون چقدر شلوغه
واسه 22 بهمن همه ار جهرم واسه دیدن تو که الان 6 ماهه بودی اومدن بوشهر .بابا سامان تو بازی فوتبال خورده بود زمین پاش تو گچ بود.من و تو همراه بابا سامان شب قبل ا ز اومدن مهمونا رفتیم خرید.تو عاشق بیرون رفتن بودی.باباجون ابوالفضل و مامان زهره وخاله سارا زودتر از همه اومدن( وقتی اونا رو دیدی خیلی خوشحال بودی از وقتی که تو دنیا اومدی من و تو بیشتر جهرم پیش اونا بودیم بیچاره بابا سامان)کم کم همه مهمونا که خاله های مامان زینب بودن اومدن اون شب خونمون حسابی شلوغ شده بود وتو اینقدر خوشحال بودی که تا دیر وقت بیدار بودی.فرداش همه رفتن گناوه غیر از باباسامان و من و تو چون منتظر مادر جون و عمه ها و عمو مسیح بودیم وقتی اومدن ما هم رفتیم گناوه .شبم واسه خواب رفتیم بوشهر اما تو اون شب تا صبح گریه کردی چون خیلی خسته شده بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی